سرآمد انديشه و جهاد (2)


 

نويسنده:قاسم تبريزي




 

آغاز دوران مبارزه :
 

با آغاز دوره جديد مبارزات ملت مسلمان ايران به رهبري حضرت امام خميني (ره ) در سال 1342 شمسي ، شهيد قاضي نيز به عنوان يکي از ارکان مبارزه ، رهبري مردم غيور آذربايجان را در آن سالها به عهده گرفت . وي در آن دوران که حتي ذکر نام امام خميني (ره ) جرم محسوب مي شد ، در منابر و سخنراني هاي خود از امام ياد و علناً از رژيم انتقاد مي کرد .
به دنبال سخنراني هاي آتشين و افشاگرانه ايشان ، ساواک ضمن هماهنگي با علي دهقان ، استاندار وقت آذربايجان ، دستور دستگيري ايشان را صادر کرد . پس از صدور اين دستور ، آيت الله قاضي طباطبائي در تاريخ 1342/9/13 دستگير و به همراه برخي علماي تبريز راهي زندان قزل قلعه گرديد .
پس از دو ماه و پانزده روز ماندن در زندان ، در روز اول و يا دوم ماه مبارک رمضان ايشان را از زندان قزل قلعه به سلطنت آباد تهران بردند و بعد از چند روز با ضمانت برادرشان مبني بر عدم خروج از حوزه قضايي تهران آزاد گرديد . اين موضوع مدت چهار ماه ادامه داشت و مأمورين ساواک بر اجراي اين امر دقيقاً مواظبت مي کردند ، ولي به ناگاه خبر رسيد که آيت الله قاضي به شهر مقدس قم رفت و با امام خميني (ره) ديدار کرده است . ايشان پس از ديدار با امام براي زيارت حضرت رضا (ع) به شهر مقدس مشهد مشرف شد و بعد از آن به رغم اينکه در تبعيد بود ، بدون اجازه رژيم ، تهران را ترک و به تبريز بازگشت . خبر مراجعت ايشان به تبريز به سرعت در شهر پيچييد و مردم خود را آماده براي استقبال از اين سيد بزرگوار کردند . هزاران نفر از مردم تبريز از راه آهن تا محل زندگي شهيد قاضي منتظر ايستاده بودند و چنان استقبالي از ايشان به عمل آوردند که در تاريخ تبريز بي سابقه بود .

دستگيري مجدد :
 

مشاهده چنين استقبال باشکوهي رژيم را به وحشت انداخت ، لذا در موضع انفعالي قرار گرفت و نيمه شب همان روز ايشان را مجدداً دستگير و به يکي از خانه هاي امن ساواک در سلطنت آباد تهران ، (پاسداران کنوني) منتقل کرد . از خود شهيد درباره دستگيري آن شب چين نقل شده است :
«ساواکي ها به خانه ام رختند و مرا دستگير کردند چند نفر پاهايم و چند نفر ديگر سر و دست هايم را گرفتند و همان طور مرا به سر کوچه بردند ، سوار ماشين کردند و به سلطنت آباد تهران انتقال دادند.(6)
در اثر فعاليت و نامه حضرت آيت الله حاج سيد محمد هادي ميلاني ، شهيد قاضي طباطبائي بعد از چهل روز حصر در سلطنت آباد ، به قيد عدم خروج از حوزه قضايي تهران ، مرخص شد و به منزل عموزاده اش در تهران رفت . ايشان پس از چهار ماه مجدداً به تبريز مراجعت کرد و پس از ورود ، طي سخناني ضمن بيان وضعيت خود در زندان ساواک و مطلع کردن مردم از جنايات رژيم نسبت به خود و ديگر علما، به انتقاد از وضعيت موجود پرداخت. ساواک طي گزارشي در تاريخ 1343/5/29 خلاصه رئوس مطالب ايراد شده توسط شهيد قاضي در مسجد شعبان را چنين گزارش مي کند:
«مدتي را که در سلطنت آباد بودم ، به مرض اعصاب و ناراحتي هاي ديگر مبتلا شدم. يک روز که با آقاي دستغيب شيرازي در اتاق نشسته بودم، از حال رفتم.بلافاصله چند نفر پزشک آوردند و معالجه ام کردند. اثرات آن بيماري باقي مانده و احتياج به عمل جراحي نيز دارم . بنابراين تا چند هفته به مسجد نخواهم آمد ، مبادا فکر بکنيد که ترس و وحشتي در من ايجاد شده است. اگر من ترس داشتم ، در امري پيش قدم نمي شدم. در تهران عفت خيلي کم است . من خيلي به ندرت از منزل خارج مي شدم . دست هايي در کار بود که مرا در تهران نگه دارند ، ولي من قبول نکردم ».

دستگيري سوم:
 

ساواک که تاب تحمل سخنان اين سيد جليل القدر را نداشت ، براي بار سوم وي را در تاريخ 1343/5/29 دستگير و به تهران منتقل کرد . اين در حالي بود که ايشان در منزل خاله خود در محله «سيلاب» تبريز مهمان بود. در تهران به علت صدمات وارده در زندان ساواک بيمار و در بيمارستان «مهر»زير نظر و مراقبت شديد ساواک به مدت 6 ماه بستري شد و تحت عمل جراحي قرار گرفت . حضرت امام خميني (ره) در نطقي در تاريخ 1343/8/4 به دستگيري و حبس آقاي قاضي اشاره نمودند :
«بايد مصونيت براي آشپزهاي آمريکايي ، براي مکانيک هاي آمريکايي ، براي اداري هاي آمريکايي ، اداري و فني ، مامورين و کارمندان اداري ، کارمندان فني ، براي خانواده هاي ايشان مصونيت باشد ، لکن آقاي قاضي در حبس باشند !»(7)

تبعيد به عراق :
 

ايشان پس از شش ماه از بيمارستان مرخص شد و در حاليکه آثار کسالت جسمي و جراحت روحي در وجودش کاملاً مشهود بود ، در تاريخ 1343/9/11 به عراق تبعيد شدند. در مدت تبعيد ، ايشان فرصت را مغتنم شمرد و از علماي حوزه نجف ، خصوصاً از محضر مقتداي خويش حضرت امام خميني (ره)استفاده هاي شاياني کرد . شهيد قاضي در تاريخ 1344/4/19 از تبعيد خلاصي يافت و سپس از حدود 8 ماه مجدداً به تبريز مراجعت کرد و در ادامه مسير گذشته به تبليغ و نشر معارف الهي و افشاي چهره زشت رژيم پرداخت . ايشان علاوه بر اشتغال بر تدريس و تأليف ، در دو مسجد شعبان و مقبره اقامه جماعت مي کرد و با بيانات خود در بيداري مردم مي کوشيدند .

تبعيد به بافت کرمان :
 

آيت الله قاضي طباطبائي در سي ام آذر ماه سال 1347 شمسي مصادف با عيد سعيد فطر در خلال سخنزاني خود به جنايات اسرائيل غاصب اشاره کرد و پرده از روابط مخفي شاه و رژيم صهيونيستي برداشت . به دنبال اين سخنراني آتشين ، مزدوران رژيم طي يک نشست فرمايشي ، مجاهد نستوه را محکوم به شش ماه تبعيد در بافت کرمان نمودند . لذا در تاريخ 47/10/7 هنگام مراجعت آيت الله قاضي از مسجد شعبان ، وي را دستگير و روانه بافت کرمان نمودند .آيت الله قاضي در محل تبعيد نامه هايي به اساتيد و دوستانشان مرقوم مي فرمودند که در آنها علناً فجايع و ظلم هاي رژيم را برمي شمردند . ايشان در نامه اي که در شوال المکرم سال 1388 هـ.ق خطاب به آيت الله ميلاني ارسال نموده اند چنين نوشته اند :
«شب، بعد از اداي فرضيه که از مسجد بيرون آمده ام ، مرا به شهرستان بافت حرکت دادند و فعلاً در اينجا به جرم اينکه روز عيد فطر در بيانات خود به يهود خذلهم الله تعالي و اخزاهم نفرين کرده ام ، بايد مدتي در اينجا باشم. هيچ جاي نگراني نيست . فقط يکه و تنهائي است ، ولي مهر و محبت اهالي اين شهرستان به تمام طبقات هم اثرات اين غرت را زايل مي کند و دلشادم که در محل تبعيد دچار اين پيش آمدها مي شوم ».(8)
شهيد قاضي در محل تبعيد نيز از پاي ننشست و طي جلسات و نشست هاي گوناگون به افشاگري عليه رژيم پرداخت ، به همين جهت ساواک طي يک اقدام عجولانه ، ايشان را کاملاً ممنوع الملاقات کرد و از ساواک کرمان خواست تا افرادي را که با ايشان ملاقات مي کنند ، شناسايي کند . اتاقي که آيت الله قاضي در آن روزهاي تنهايي را مي گذراند ، يک اتاق کوچک و محقر بود که از سطح حياط دو پله پايين تر بود . مأمور ساواک طبق تعليماتي که از طرف سازمان به او داده شده بود ، با گستاخي و تبختر رفتار مي کرد . او براي اينکه زور و حاکميت دستگاه را به رخ اين غريب تبعيدي شجاع ، بکشد ، به جاي وارد شدن از در اتاق ، با کفش از پنجره داخل مي شد و با غرور و خودخواهي و با صداي خشن و ناهنجار خود دستور مي داد : «زود باش امضاء کن !»
چند روزي بدين منوال گذشت و آيت الله قاضي چند بار به او تذکر داد که ادب را رعايت کند ، ولي آن بي ادب مغرور گوشش بدهکار نبود . روزي هنگامي که مزدور خود فروخته به اتاق وارد شد ، سيد دلاور آيت الله قاضي بلافاصله کتاب سنگين و ضخيم «المنجد » را برداشت و محکم به پس گردن مامور کوبيد و فرياد زد:«بي ادب!مگر نگفتم مؤدب باش.» مغرور خود باخته با زبوني از اتاق بيرون رفت.(9)
در ايام تبعيد ، نامه هاي متعددي از بزرگاني همچون آيت الله نجفي مرعشي ، ميلاني ، دستغيب و ... دريافت کرد. وي در نامه هائي که به علما مي نوشت ، به انحناي گوناگون اوضاع سياسي کشور اعتراض مي کرد . آيت الله قاضي در اوائل تبعيد خود ، طي مکاتباتي با مسئولين قضائي ، اعتراض خود را به حکم صادره اعلام کرد ، ولي به دليل هماهنگي صورت گرفته بين ساواک و مسئولين قضائي ، استان ، تمام اين اقدامات بدون نتيجه باقي ماند .
مدت اقامت ايشان در بافت در زمينه افشاي رژيم پهلوي بسيار مؤثر بود . ايشان نسبت به انعکاس مقابل به خارج از کشور نيز تلاش هاي فراواني مبذول داشت. مقالات متعدد ايشان که به وسيله پيک هاي مخفي ارسال مي شد، در جرايد کشورهاي لبنان، سوريه و عراق به چاپ مي رسيد و طي آنها آيت الله قاضي با بيان شيواي عربي ، فجايع رژيم را برمي شمرد و روحانيون خود فروخته را که در تحکيم حکومت هاي ظالم تلاش مي کردند ، محکوم مي کرد.(10)
با سپري شدن مدت تبعيد آيت الله قاضي ، رئيس ساواک کرمان در تير ماه سال 1348 طي نامه اي از نصيري رئيس سازمان اطلاعات و امنيت کشور کسب تکليف مي کند.رئيس ساواک طي نامه اي اعلام مي نمايد که قرار است ايشان پس از تمام شدن محکوميت خود به يکي از شهرستان هاي شمال کشور منتقل گردد.بالاخره در هفتم تير ماه سال 1348 ساواک دستور مي دهد مجاهد نستوه آيت الله قاضي را به زنجان منتقل کنند .

تبعيد به زنجان:
 

حضرت آيت الله قاضي طباطبائي در تاريخ 1348/4/7 پس از تحمل 6 ماه تبعيد در بافت کرمان، به زنجان تبعيد شد ، اما ايشان بدون توجه به دستور ساواک و با شهامت و شجاعت خاص خود به سوي تبريز حرکت کرد . هنگامي که ايشان به بستان آباد ، 60 کيلومتري تبريز رسيد ، ساواک از موضوع مطلع شد و بلافاصله دستور داد از ورود ايشان به تبريز جلوگيري شود و ايشان را به زنجان راهي کنند . نصيري رئيس ساواک دستور داده بود که به محض ورود شهيد قاضي به زنجان، کليه اعمال ايشان دقيقاً کنترل و تماس هايشان تحت مراقبت قرار گيرد . همچنين محل استقرار ايشان در منزل امام جمعه وقت تعيين شد .
با وجود ارعاب مردم و تهديد هاي عوامل رژيم براي جلوگيري از تماس آنها با آيت الله قاضي ، روز بعد از ورود ايشان ، عده کثيري از اقشار مختلف مردم اعم از روحاني، طلبه، بازاري و ... با ايشان ديدار کردند.از طرفي علماي بزرگي چون آيت الله مرعشي نجفي با تلگرام ها و نامه هاي مکرر از ايشان دلجويي و احوالپرسي کردند که همه اينها ساواک را متوحش کرد. وحشت رژيم وقتي به اوج خود رسيد که متوجه شد آيت الله قاضي با امام خميني (ره)در نجف رابطه دارد و نامه اي به وسيله يکي از روحانيون از طريق ترکيه به عراق فرستاده است . سعي ساواک در به دست آوردن نام روحاني مزبور بي نتيجه ماند .
آيت الله قاضي بيش از چهار ماه در زنجان به حالت تبعيد به سر برد تا با وساطت آيت الله سيد احمد خوانساري از تبعيد رها شد و در تاريخ 1348/8/29 به تهران رفت و پس از آن در تاريخ 1348/9/6 به تبريز مراجعت فرمود .

پي نوشت ها :
 

6.ر.ک: مجلس نشين قدس، شعر دوست، ص 34
7.ر.ک: صحيفه نور ، ج1 .
8.ر.ک : مجلس نشين قدس ، شعر دوست، ص36
9.ر.ک : قاضي طباطبائي، قله شجاعت و ايثار ، محمد ابراهيم نژاد ، ص 75
10.مجلس نشين قدس ، شعر دوست ،ص 39
 

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 51